پدیده تکفیر

مفهوم شناسی تکفیر درگفت وگوی شفقنا با دکتر نوبهار: متأسفانه برخی متون آموزشی روح فرقه گرایی را توسعه می دهد

دکتر نوبهار با تشریح مفهوم تکفیر و برداشت هایی که از متون دینی می شود، گفت: مشکل این است که گاه به جای خداوند بر کرسی قضاوت درباره بندگان خدا به عنوان داور نهایی می نشینیم. بر فرض که ارتداد به عنوان تغییر عقیده جرم و گناه باشد، باید دید مقصد این جرم انگاری چه بوده است؟

حجت الاسلام و المسلمین دکتر رحیم نوبهار، حقوقدان و عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی ایران در گفت وگو با شفقنا بیان کرد: در نظام معرفتی اسلامی، تنها تلاش هایی که به کشف و دریافت حقیقت منجر می شود، ارجمند نیستند؛ بلکه همه تلاش های معرفتی که هر انسانی انجام می دهد، حتی اگر به کشف حقیقت نینجامد، با ارزش است. مشکل این است که ما از این که داوری نهایی به عهده خداوند است، غفلت می کنیم و گاه به جای خداوند بر کرسی قضاوت درباره بندگان خدا به عنوان داور نهایی می نشینیم.

او گفت: قرآن سرخط ­های بسیار مناسب و خوبی نسبت به مدارای معرفتی برای ما مسلمانان دارد که ما از آن ها غفلت کرده ایم. این قرآن است که به ما می آموزد: لَيْسَ عَلَيْکُمْ جُناحٌ فيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ(احزاب:5) شما در اشتباهاتی که می کنید باکی بر شما نیست. به حکم همین آیه ما نسبت به  جوان و نوجوانی که در دامان یک فرقه تکفیری متولد شده و رشد و نمو نموده، نمی توانیم نگاه تکفیری داشته باشیم و آنان را از شمول رحمت واسعه الهی خارج بدانیم.

نوبهار بیان کرد: از تفسیرهای خام و ساده انگارانه ای که گاه در متون دینی درباره مفهوم ارتداد وجود دارد پرهیز باید کرد. با متون علمی و حتی متون دینی موجود باید برخورد عاقلانه، عمیق و محتاطانه کرد.

او افزود: متأسفانه اکنون در متن های آموزشی که در جهان اسلام تدریس می شود، مطالبی هست که گاه روح فرقه گرایی و احیانا بی حرمتی به دیگران را دامن می زند یا نابردباری دینی و مذهبی را توسعه می دهد.

متن کامل گفت وگوی شفقنا با دکتر نوبهار را در ادامه بخوانید:

*موضوع تکفیر از منظر مفهوم شناسی چگونه تعریف می شود؟

وقتی درباره پدیده تکفیر صحبت می کنیم ابتدا باید یک بحث مفهوم شناسی از این مساله داشته باشیم. به گمانم چیزی که اکنون همچون یک پدیده نامطلوب در جهان اسلام با آن مواجهیم، یک معنای عام از تکفیر است تا تکفیر به معنای خاص آن که عبارت است از: نسبت صریح خروج از دین و کفر به کسی دادن. آنچه اکنون بخشی از جهان اسلام با آن روبروست، یک نوع نابردباری دینی و نابردباری مذهبی است که البته گاه در چهره تکفیر خاص یعنی نسبت خروج دین دادن به کسی جلوه می کند. تفسیق (فاسق شمردن) هم همین طور است؛ یعنی نسبت بی اعتنایی عملی به احکام اسلام به کسی دادن؛ یا نسبت نفاق و دورویی به گروهی از مسلمانان دادن. یا ادعای این که کسانی متن دین را رها کرده اند و به حاشیه آن پرداخته اند. پس از نظر مفهوم شناسی، درست است که دادن نسبت کفر و خروج از دین به یک مسلمان، نسبت شدیدی است؛ ولی سایر نسبت هایی که برخاسته از نوعی روحیه تکفیری است و ریشه در نابردباری مذهبی دارد و به لحاظ آثار نیز گاه با تکفیر خاص و اصطلاحی یکسان است، همگی باید در یک مجموعه مطالعه شود.

* تکفیر در سطح فلسفی و معرفت شناسی چه ابعادی دارد؟

نخست جا دارد موضع چیزی که می توان آن را معرفت شناسی اسلامی یا معرفت شناسی فیلسوفان مسلمان، نامید در این باره روشن شود. نکته ای که می تواند برای شروع مطالعه مفید باشد این است که بدون شک در دستگاه معرفت شناسی اسلامی یا معرفت شناسی سازگار با اسلام، به مساله «صدق» و «حقانیت» (Truth)اهمیت داده می شود. ما در این مساله تردیدی نداریم. این را ما از قرآن فرامی گیریم. قرآن مجید الهام بخش این ایده است که در عالم هستی حقایقی وجود دارد و انسان باید برای درک این حقایق تلاش و حتی مجاهدت کند. در صدر همه، حقیقتی وجود دارد که آن عین حقیقت و جان و گوهر هستی است و آن ذات خداوند متعالی است. اسلام به شناخت این حقیقت بسیار بها داده است. اما این که در حوزه معرفت خداوند، در حوزه معرفت هستی، در حوزه معرفت مسایل اعتقادی و قواعد و مقررات دین، به صدق و حقانیت اهمیت داده می شود، معنایش این نیست که مدارای معرفتی در دستگاه فکری اسلام جایگاهی ندارد. نکته ای را عرض می کنم که امیدوارم اهل نظر، قرآن پژوهان و اهل اندیشه درباره آن تعمق و درنگ کنند. در نوع مسایل اختلافی، به ویژه اختلاف نظرهای عقیدتی، خداوند متعال در قرآن مجید قلمرویی را برای داوری نهایی ایزدی در جهان دیگر پیش بینی می کند. این در یک یا چند مساله معدود نیست. شما می توانید در سراسر قرآن مجید به نحوی این رویکرد را ببینید. مشکل این است که ما از این که داوری نهایی به عهده خداوند است، غفلت می کنیم و گاه به جای خداوند بر کرسی قضاوت درباره بندگان خدا به عنوان داور نهایی می نشینیم. من همچنان آن مقدمه را ملحوظ می گیرم که در نظام تفکر اسلامی اولا واقعیت وجود دارد. این یک پیش فرضِ رِئالیستی است. این که حقیقتی وجود دارد و انسان می تواند با شرایطی به گوهر حقیقت دست یابد؛ ولی در این نظام معرفتی، تنها تلاش هایی که به کشف و دریافت حقیقت منجر می شود، ارجمند نیست؛ بلکه همه تلاش های معرفتی که هر انسانی انجام میدهد، حتی اگر به کشف حقیقت نینجامد، با ارزش است.

*در مقام داوری درباره نِیلِ اشخاص به حقیقت به چه نکاتی باید توجه داشت؟

در مقام داوری درباره اشخاص و این که به صدق و حقیقت راه یافته اند یا نه، ما باید اول به عنصر خطا که امری انسانی و گریزناپذیر است توجه کنیم. دوم؛ به تلاش های شخص انسان برای دست یابی به حقیقت توجه کنیم؛ و سوم که بسیار مهم است این که محدودیت هایی که در زمینه دستیابی به معرفت فراروی بشر است، را در نظر داشته باشیم.

*چه محدودیت هایی در این راه فراروی بشر است؟

محدودیت ها فراوان است؛ ما وقتی متولد می شویم در هر جامعه ای، هر قبیله ای و در دامان هر آیین و مذهبی، در واقع در دامان یک سنت متولد می شویم. جامعه­ی محلی، محیط­ های تاثیرگذاری که ما در انتخابشان هیچ نقشی نداریم و به اصطلاح محیط های اجباری اند، مثل محیط خانواده و محله، شهر و کشور، دین حاکم بر قلمرو جغرافیایی که در آن متولد می شویم، رسوم و آدابی که ما در دامان آنها متولد می شویم، عوامل تاثیرگذار بر ما هستند. منصفانه نیست که در مقام داوری درباره صدق و حقانیت دیگران، به این عوامل توجه نکنیم. این قرآن پاک است که به ما می آموزد:لَيْسَ عَلَيْکُمْ جُناحٌ فيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ(احزاب:5) شما در اشتباهاتی که می کنید باکی بر شما نیست. بدون شک یکی از این خطاها می تواند خطای معرفتی باشد. لفظ «ما» در این آیه عام است و معنای گسترده ای دارد. باز این بانگ بلند قرآن است که می فرماید:لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا(طلاق:7)هر انسانی به آن میزانی که خداوند به او عنایت کرده و امکانات در اختیارش قرار داده، مسوول است. به حکم همین آیه ما نمی توانیم به جوان و نوجوانی که در دامان یک فرقه تکفیری متولد می­شود و رشد پیدا می کند، نگاه تکفیری داشته باشیم و آنان را از شمول رحمت واسعه الهی خارج بدانیم. جوانان و نوجوانانی که امروزه به اجبار در محیط های تکفیری قرار گرفته اند، تا اندازه زیادی- نمی خواهم بگویم صد در صد- اسیر تاریخ و سنت هایی هستند که در دامان آن متولد شده اند. این نگاه و نگرش را نباید فراموش کنیم. این به معنای جبرگرایی و نفی اراده آزاد انسان نیست؛ بلکه توجه به امکانات آدمیان در دسترسی به معرفت است. پس بُعد معرفت شناسی، در پدیده تکفیر و مدارای معرفتی بسیار مهم است. من مدّعی هستم که قرآن سرخط­های بسیار مناسب و خوبی نسبت به مدارای معرفتی برای ما مسلمانان دارد که ما از آن ها غفلت کرده ایم. برای مبارزه با ایده تکفیری باید مبانی روشنی داشته باشیم که از نوع دیگری تکفیر سر در نیاوریم. اگر با همان سلاح تکفیر با تکفیر مبارزه کنیم به نوعی در دامان تکفیر غلتیده ایم. این به معنای این نیست که تکفیر بسیار قبیح و نابهنجار نیست، بلکه به معنای آن است که باید با مبانی معرفت شناسی روشنی به رویارویی با تکفیر پرداخت.

*تاریخ و پیشینه اندیشه های تکفیری در جهان اسلام چیست و دانستن این تاریخ چقدر سودمند است و به حل مسأله کمک می کند؟

کمتر معضل تاریخی را بدون تبارشناسی و شناسایی سرچشمه های آن می توان حل و فصل کرد. مساله دیگر درباره تکفیر، تبارشناسی این پدیده ناخوشایند و ویران گر است. گاه البته در تبارشناسی پدیده نابهنجار تکفیر، نوعی سطحی نگری می شود. اولا این پدیده تنها سیاسی نیست؛ بلکه دارای بُعد تاریخی، الهیاتی، فقهی و دینی است. مطالعه جریان های تکفیری کنونی نباید ما را باز دارد از این که  مطالعه عمیق و همه جانبه ای روی تبار شناسی این پدیده دست کم در جهان اسلام داشته باشیم. ایده تکفیر، ایده ای صد ساله نیست. چنان که پدیده ای مربوط به مسلمانان هم نیست. در مقیاسی وسیع تر، یک ایده دینی است. می دانیم که حضرت عیسی علیه السلام به خاطر آن چه که تصور می شد کفر و خروج از شریعت است، به اعدام محکوم شد.

تکفیر حتی یک پدیده لزوماً دینی هم نیست. در عین این که در تمام ادیان مصداق داشته و دارد. یک نفر می تواند خداناباور باشد، در سبک زندگی سکولار باشد، اما دین داران را مرتد و خارج از دین که به نظر او خداناباوری است بداند. خلاف واقع است اگر نابردباری مذهبی و عقیدتی را به دین داران محدود کنیم. کسی می تواند معتقد به دین نباشد، ولی در تحمل دین داران بسیار نابردبار باشد. در واقع، این قضیه یک مساله معرفت شناسانه است و به نوع تفکر و اندیشه معرفت شناسانه فرد باز می گردد.

پس با آن که مطالعه پدیده تکفیر، از جنبه های گوناگون مهم است، چیزی که برای دین داران و کسانی که دردِ دین دارند شایسته تأمل است، تبارشناسی و ریشه یابی این مساله در دین به طور کلی و به ویژه اسلام است. برای این بررسی تاریخی و تبارشناسی، ما طبعا به سراغ مساله شناسی تکفیر می رویم؛ یعنی مطالعه علمی این مسأله که چه بحث هایی در الهیات و کلام اسلامی، در مباحث قرآن پژوهی، اصول فقه اسلامی، فقه اسلامی و به طور کلی تفکر اسلامی وجود دارد که نوع نگاه خاصی در آن مساله منجر به تولید ایده تکفیری می شود.

در یک تقسیم بندی کلی، تکفیر گاه از داوری ما درباره یک مساله کاملا نظری نشأت می گیرد؛ گاه از مساله ای که اولا مربوط به حوزه عمل و رفتار است. فکر می کنم در اسلام ایده تکفیر بیشتر در مسایلی که مربوط به حوزه نظر است، شکل گرفته است. تکفیر به دلیل مسایل نظری و اعتقادی تأسف برانگیزترین گونه ها و نمونه های تکفیر است یعنی در مسایلی که بنا بر فرض، اصولا نظری و اعتقادی است، مربوط به نظر، حدس و استنباط است و کاملا امکان اشتباه وجود دارد یا در برخی از آن ها به دلیل طبع و ماهیتشان اصولا دسترسی به حقیقت و واقعیت دشوار است. مثلا نگاه کنید که بزرگی- نمی خواهم نام ببرم- گفته است: اگر کسی بگوید قرآن حادث است کافر است. می دانیم که در میان متکلمین درباره حُدوث یا قِدَمِ قرآن یا حدوث یا قدم کلام الهی به صورت کلی مباحثی مطرح بوده است. آیا درست است که در مساله ای تا این اندازه نظری و پیچیده به کسی نسبت کُفر بدهیم؛ چون او مثلاً قایل به حدوث قرآن است. آیا مساله قِدَم یا حدوث قرآن این قدر بدیهی و واضح است که بتوان صاحب یک رأی و نظر در آن را به کفر نسبت داد؟ یا مثلا مساله حقیقت معاد و این که آیا معاد جسمانی است یا روحانی. جهانی که بنا بر فرض، هنوز هیچ کدام از ما تا کنون نرفته ایم و ندیده ایم. بالاخره اگر کسی با استناد به ظواهر متون و آیات قرآنی، یا به دلیل عقلی به معاد جسمانی معتقد نبود یا نتوانست بفهمد یا معراج را نتوانست بفهمد که جسمانی بوده یا روحانی؛ جسارت و شهامت بی اندازه می خواهد که انسان قلم و زبانش در چنین حوزه هایی به تکفیر بچرخد.

*تکفیر در حوزه مسایل عملی چه جلوه هایی دارد؟

متأسفانه ما در این باره تنها به عنوان یک نمونه، رویکرد خوارج را می بینیم. رویکردی که همچنان در جهان اسلام به نوعی وجود دارد. هنوز هم در کلام اسلامی رویکردها و گرایش هایی وجود دارند که معتقدند صرف ارتکاب گناه یا گناه کبیره موجب خروج انسان از دین می شود. این رویکرد بسیار سخت گیرانه و دست مایه خوبی برای توسعه و تقویت ایده های تکفیری است.

* برای شکل گیری چنین اندیشه هایی ظرفیت های روایی هم وجود دارد. مثلا روایت داریم که بعد از پیغمبر همه کافر شدند مگر هفت نفر. نکته دیگر این که بعضی دستورات محل اجرایشان در مورد خود انسان است و نه راجع به دیگران. مثلا همین نظر که اگر من گناه کبیره کردم و توبه نکردم، موجب خروج من از دین می شود، را اگر راجع به خودم در نظر بگیرم، بسیار مناسب است. اما نباید آن را ملاک قضاوت خودم درباره دیگران قرار دهم.

بله مساله دقیقا همین است. باید به این مساله توجه کنیم که تکفیر مساله ای است در یک رابطه انسانی. یعنی در رابطه میان انسان با انسان معنا پیدا می کند. فرض ما این است که بر این داوری- یعنی حکم به کفر کردن- اثر مترتب می شود. آن ها که می گویند اگر کسی فلان عمل را انجام دهد کافر می شود؛ شما نمی توانید احکام مسلمان را بر او مترتب کنید. یعنی مثلاً اگر همسرش مسلمان باشد، باید از او جدا شود. مساله خیلی جدی است. تکفیر در بادی امر یک داوری معرفتی است اما بعد به قلمرو عمل و تعاملات اجتماعی کشیده می شود. اگر کسی کافر باشد، احکام خاصی بر او مترتب می شود؛ و اگر مسلمان باشد احکام خاص دیگری. در تفسیر متونی از نوع آنچه شما اشاره کردید، گاه بسیار ساده انگاری می شود.

*یعنی شما از این نتیجه می گیرید که اگر در حوزه نظر باشد اشکالی ندارد اما اگر بیاید در وادی عملی مشکل زا می شود؟

نوبهار: خیر! نمی خواهم بگویم در حوزه نظر اشکالی ندارد. چون وقتی ما می خواهیم با یک نگاه مضیق و محدود زندگی بکنیم، این نگاه اول برای خود کسی که دارای این دیدگاه است یک زندگی تلخ و رنج آور را به دنبال خواهد داشت و بعد برای اطرافیانش. به سختی می توان باور کرد که آن نظر در عمل انعکاس و تجلی پیدا نکند. در ابتدا توضیح دادم که مدارای معرفتی چه اندازه مهم و راهگشاست اما آن شکلی از تکفیر که الآن بخشی از فضای ذهنی برخی دینداران شده این است که نوعی قضاوت درباره اعتقاد یا عمل دیگری، شخص مورد قضاوت را از یک دسته بندی اجتماعی و فرهنگی به دسته و قلمروی دیگر نقل می دهد یعنی تا به حال می گفتیم این شخص عضو جامعه مسلمانان است، الآن می گوییم با ارتکاب این عمل، دیگر او بخشی از جامعه مسلمانان نیست. تا الآن می گفتید این فرد می تواند با همسرش باشد، اما الآن می گویید چون کافر شده، همسرش باید از او جدا شود. قبل از این شهادتش پذیرفته بود، الآن پذیرفته نیست و بسیاری از احکام دیگر.

کسی ممکن است دارای این تلقی باشد که من باید به آن معرفت ناب نائل شوم. این ایده و تلقی تا زمانی که دیگران را با ملاک معرفت خودش وزن نمی کند و به آن ها نمره نمی دهد شاید مشکلی پیش نیاورد. به محض این که در تعامل با دیگران این ایده به کار بیفتد، خواه این تعامل، ذهنی باشد یا عملی، این نابردباری و نبود مدارای معرفتی، آثار خود را نشان می دهد. طبیعی است وقتی انسان صریحا درباره بندگان خدا قطعی و نهایی می کند و آن ها را خط کشی می کند، ابعاد خطر شدیدتر می شود.

* چه مسایل دیگری در تولید یا تقویت اندیشه های تکفیری مهم اند؟

یکی از مسایل بسیار مهم، مساله تعریف ایمان و کفر است. این خود یک مساله کلامی است و نگاه ما به این مساله می تواند خیلی مهم باشد.

این که ما ایمان و اسلام را چه می دانیم و مسلمان و غیر مسلمان را که می دانیم یعنی آن چارچوبی که ما برای ایمان و کفر تعیین می کنیم، بسیار مهم است. بعضی از چارچوب هایی که بعضی از مسالک و مدارس کلامی اسلامی تعیین می کنند خیلی مضیق و محدود است. این چارچوب چون مضیق است به راحتی می پذیرد که افرادی را از همان ابتدا یا به واسطه عقیده یا فعل یا ترک فعل خاصی از جرگه اسلام و ایمان خارج کند.

مساله بعد، تأثیر عمل بر ایمان است. این که اعمال ناشایست چه تأثیری بر ایمان انسان می گذارند. اشاره کردم که نحله های کلامی مضیق و محدودی وجود دارند که می توانند سرچشمه های پرباری برای تولید اندیشه تکفیری باشند. وقتی شما هیچ گناهی را برنتابید و انجام گناه کبیره یا حتی مطلق گناه را موجب خروج از دین بدانید راه برای کافرسازی باز می شود. متاسفانه می بینیم در استفتائاتی که گاه در جهان اسلام از برخی فقها می شود مثلا درباره یک مسلمان کاهل نماز فتوا صادر شده است به کفر و انحلال و بطلان نکاح؛ با این استدلال که زوج با نخواندن نماز از دین خارج شده است. نمی خواهم بگویم کاهل نمازی بی اهمیت است؛ ولی آیا مسلمانی که به لحاظ اعتقادی معتقد به نماز است و گاه صرفا در عمل کاهل نمازی می کند، از قلمرو اسلام به جرگه کفر می رود؟ می بینیم که اگر اندیشه تکفیری وجود داشته باشد، همه جا باید آن را دید. حتی به سراغ خانواده و روابط دوستانه هم می آید. اندیشه تکفیری فقط مساله ای سیاسی نیست.

*رابطه ایمان و عمل و تاثیر آن دو بر یکدیگر چگونه است؟

نوبهار: البته این که عمل یا ترک عمل چه تأثیری بر ایمان می گذارد، خود مسأله کلامی بلنددامانی است. مساله ای که در این رابطه درخور درنگ است، مساله شرایط قبولی اعمال نزد خداوند و فرق آن با صحت ظاهری اعمال است. البته فقیه بر اساس موازین حق دارد که چارچوب صحیح یک عمل را مشخص کند و بگوید از نظر من و کسانی که می خواهند از من تبعیت بکنند، فلان عمل  باید این گونه به جا آورده شود.

اما مساله قبول نزد خداوند مطلب دیگری است. قبول فعل خداوند است. آیا کسی به عنوان بنده خدا می تواند بر کرسی داوری ایزدی بنشیند و درباره پذیرش یا عدم پذیرش اعمال نزد خداوند و در بارگاه الهی نظر بدهد؟ خداوند می فرماید: انَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقینَ خداوند از آدم های خداجو و کسانی که دغدغه ای نسبت به خداوند در ذهن و وجودشان باشد، اعمالشان را قبول می کند و این حال و حس درونی را خداوند آگاه است. قرآن می فرماید:اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَالَّذينَ هادُوا وَ النَّصارى وَالصّابِئينَ مَنْ آمَنَ‏بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاخِرِ وَعَمِلَ صالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ.(بقره:62) برابر این آیه اعمال غیرمسلمانی باورمند و درست کار نزد خداوند پذیرفته می شود. آیه هم الهام بخش مدارای معرفتی است، هم مدارای عملی. حال با وجود آیاتی از این دست چگونه است که حتی مذاهب مختلف اسلامی گاه در باره قبولی اعمال مذهب دیگر داوری های غریبی می کنند. قرآن مجید به تلاوت و کرنش و سجده عالمان پارسا و درستکار مسیحی ارج می نهد و تصریح می کند که کار خیر آنان مورد توجه خداوند است. (آل عمران:113-115) قرآن مجید اشک دیده حق پرستان مسیحی را ستایش می کند. (مائده:83) فکر می کنم که یک بار دیگر باید بعضی از آموزه هایی که احکام مسلم قلمداد می کنیم را به قرآن مجید عرضه کنیم و آن ها را از صافی مطابقت با روح قرآن مجید بگذرانیم.

از دیگر مباحث بسیار کلیدی که در نوع نگاه ما به مساله تکفیر تعیین کننده است، تلقی ما از “بدعت” است؛ بدعت به معنای نوآوری نکوهیده در دین است. این مسأله از دو جهت مهم است. هم از این جهت که انگ اهل بدعت به کسی زدن کمتر از کفر نیست؛ جهت دیگر این که خود بدعت مفهوم بحث برانگیزی است و ی تواند در نوع و کیفیت نظریه پردازی در جهان اسلام مهم باشد. ما به چه نوع فتوا یا ایده ای که در باره مباحث دینی مطرح می شود می توانیم انگ بدعت بزنیم؟ متاسفانه جریان تکفیری زمان ما بخشی از انرژی و موتور محرکه خود را از تفسیر و تعبیر نادرستش از بدعت دریافت می کند.

از دیگر مسایل مهمی که به عنوان یک بحث کلی در خیلی از زیر شاخه های فقهی مطرح می شود، بحث حرمت انسان است. کرامت انسان و حرمت مسلمان. موضوع در این احکام چیست؟ آیا کرامت و حرمت از آن انسان همچون مخلوق خداوند است یا کرامت از آن مؤمنان است؟ حتی اگر از کرامت مسلمان سخن می گوییم؛ آیا مقصودمان حنبلی یا شافعی یا زیدی و شیعی است؟ متاسفانه تقریرهایی که بعضی از مذاهب از حرمت و کرامت می کنند بر می گردد به تفسیری کاملاً طایفه گرایانه و بسیار مضیق مذهبی.

*آیا مقصود این است که در این بحث اصل مسلمان بودن یک فرد مورد سوال قرار می گیرد؟

نوبهار: چیزی که می خواهم بر آن تأکید بکنم و اسمش را رویکرد فرقه گرایانه می گذارم، این است که این طایفه، طایفه دیگر را به ظاهر مسلمان می داند ولی به رغم وجود انبوهی از متون و نصوص دینی مبنی بر این که جان، آبرو و مال مسلمان محترم است، باز در عمل این حکم را به فرقه خاصی محدود می کنند. مثلا اگر در بحث تهمت و غیبت بگویید که غیبت یا تهمت زدن به فلان فرقه مسلمان بدون اشکال است، شما حکم به تکفیر آن ها نکرده اید اما آن تاکید بر حفظ حرمت مسلمان را در عمل در مورد آنان به کار نبسته اید. این هم مرتبه و لایه ای از ایده و رویکرد تکفیری است که باید اصلاح شود.

این، هم در معنا تکفیر است و در نتیجه. در دنیایی که فقهای نواندیش به درستی عنوان “سب المومن حرام” را به “سب الانسان حرام” تغییر داده اند، شاهد پس رفت هایی هم هستیم. برخی می خواهند حرمت مسلمان را به فرقه یا فرقه های خاصی فرو بکاهند که اشتباه و پس رفت بزرگی است.

از نظر مساله شناسی این یک سیاهه بسیار ناقص از مسایلی است که می تواند برای شروع پژوهش مورد بررسی قرار بگیرد. مساله البته بسیار گسترده تر از این است. انبوهی از مسایل هست که بعضی به همین مباحث بر می گردد و بعضی همچنان باید مساله شناسی شود.

*جغرافیای مساله شناسی تکفیر تا کجا گسترده می شود؟

نوبهار: درباره جغرافیا و قلمروی که مسأله شناسی باید در آن صورت گیرد اگر بخواهیم منصفانه و صادقانه و مؤثر بحث کنیم نخست باید این مطالعه را در کل مذاهب اسلامی انجام بدهیم. قلمرو مسأله شناسی عام است و برای بازخوانی و پالایش متون اسلامی اعم از الهیاتی و فقهی باید در همه مذاهب و فرق این کار را انجام دهیم. این مطالعه حتی در حوزه مکتب اهل بیت (ع) که اصولا یک مکتب معنوی و مداراگرایانه است، هم ضرورت دارد. عالمان شیعه طبعاً باید نسبت به این مساله حساسیت بیشتری داشته باشند. اگر از هرکسی فتوای فرقه گرایانه پذیرفتنی باشد، از فقیه شیعی که نمایندگی مذهب و مدرسه اهل البیت(ع) را بر عهده دارد، پذیرفته نیست. البته امروز مشخص است که جریان های تکفیری در دامن کدام فرقه های نص گرا و ظاهرگرایی پا گرفته اند و از کدام آبشخور تغذیه می کنند؛ ولی این زنگ هشداری برای همه علمای اسلام است و هیچیک از مذاهب اسلامی نباید در این باره احساس آرامش و راحتی کنند. به هر حال آموزه های اسلامی در حوزه کلام و فقه در طول 1400 سال در بستری از تحولات تاریخی شکل گرفته اند. گاه برخی از این تعالیم در شرایط تاریخی خاصی که حاکم بوده است شکل گرفته است. برای نمونه شما نگاه کنید به آن بخش از متون فقهی که در زمینه تنظیم رابطه مسلمانان با غیر مسلمانان در حال و هوای جنگ های صلیبی نگاشته شده است. به ویژه آن ها که توسط فقیهانی نگاشته شده که به گونه ای با این جنگ ها در ارتباط بوده اند یا سایه این جنگ ها را در زندگی خود احساس می کرده اند؛ به هر حال این فضای سنگین و جنگی در نوع فتاوی بی تأثیر نبوده است. همین امر ممکن است در مورد اختلافات درونی دنیای اسلام هم مصداق داشته باشد. اکنون فصل بازخوانی و ریشه یابی این دست تعالیم است.

*چه اقداماتی در این راستا باید صورت بگیرد؟

نوبهار: در این باره به ویژه باید تأکید کنم بر کتاب ها و متن های آموزشی. بازخوانی متونی که در حوزه های علمیه در جهان اسلام و در دانشگاه ها و در گوشه و کنار دنیا تدریس می شود، بسی مهم است. البته ما از نظر تاریخی نمی توانیم و نباید در کتاب های پیشینیان دخل و تصرف کنیم ولی می توانیم متن هایی را به عنوان کتاب های آموزشی در اختیار دانشجویان و طلاب قرار دهیم که از نگاه های فرقه گرایی پالایش شده باشد. متأسفانه اکنون در متن های آموزشی مطالبی هست که گاه روح فرقه گرایی و احیانا بی حرمتی به دیگران را دامن می زند یا نابردباری دینی و مذهبی را توسعه می دهد. پرداختن به اصلاح در این قلمرو یک ضرورت فوری است. البته این کار را باید از خانواده و محیط های آموزشی اولیه آغاز کرد.

به همین ترتیب، از تفسیر های خام و ساده انگارانه ای که در متون دینی درباره مفهوم ارتداد وجود دارد پرهیز باید کرد. با متون علمی و حتی متون دینی موجود باید برخورد عاقلانه، عمیق و محتاطانه کرد. بر فرض که ارتداد به عنوان تغییر عقیده جرم و گناه باشد باید دید مقصد این جرم انگاری چه بوده است؟ آیا این مقصد امروزه با همان دیدگاه سنتی تأمین و تضمین می شود یا باید از گوهر دین به روشی دیگر دفاع کرد. این ها تنها نمونه هایی از مسایل قابل درنگ و تأمل است. امروز خانواده بزرگ اسلام بیش از هر زمان دیگری به گذار از اندیشه های تکفیری و تنگ نظرانه و بردباری دینی و مذهبی نیاز دارد. ترویج اندیشه های تکفیری به نام اسلام گناه بزرگی است.

 

منبع: http://afghanistan.shafaqna.com/proposal/item/23776-.html

برچسب‌ها:

📊 خلاصه‌ی آمار سایت:

🗓 تمام بازدیدکنندگان 1403: 2,315 نفر
✨ کاربران جدید 1403: 2,285 نفر
⏳️ میانگین حضور کاربر: 165 ثانیه
👁️‍🗨️ دفعات بازدید 1403: 2,883 نشست


↩️ بازدید دیروز: 21 نشست
↩️ بازدیدکنندگان دیروز: 19 نفر

▶️ بازدید امروز: حدوداً 2 نشست
▶️ بازدیدکنندگان امروز: حدوداً 2 نفر

⏪ بازدید 7 روز گذشته: 125 نشست
⏪ بازدیدکنندگان 7 روز گذشته: 107 نفر

⏮️ بازدید 30 روز گذشته: 477 نشست
⏮️ بازدیدکنندگان 30 روز گذشته: 406 نفر

  • 0
  • 219
  • ۱۴۰۲-۱۱-۲۱